با من در مورد اینکه پسر نمیتونه فلان کار زنونه رو بکنه یا نمیتونه ارایش کنه یا در مورد گی و لزبین، بحث نکنید.
من با این اساتید بزرگ شدم، عزیزان.
IF YOU KNOW, YOU KNOW
با من در مورد اینکه پسر نمیتونه فلان کار زنونه رو بکنه یا نمیتونه ارایش کنه یا در مورد گی و لزبین، بحث نکنید.
من با این اساتید بزرگ شدم، عزیزان.
IF YOU KNOW, YOU KNOW
سلام دوستان بیانی من. چه اونهایی که رفتند، چه اونهایی که هستند. احوالتون چطوره؟؟ من همون طور که گفتم موتور ام و در حال گاز دادن به این ور و اون ور هستم. بعضی وقت ها هم بنزین تموم میکنیم و میوفتیم رو تخت یعنی میرم پارکینگ یا میریم پمپ بنزین البته بعد اذان.
یه خاطره از تمیزکاری دارم برای تون که تو حین تمیزکاری به مامان تون نگید که مهمون میاد زیر تخت من رو نگاه کنه؟؟ ایش.
اینجوری که روزی مامان من، دوستان همکارش رو دعوت میکنه و طبق معمول همه جا رو تر تمیز میکنیم، وسایل لازم میخریم و یه عصونه ای هم درست میکنیم. خلاصه مهمون ها میاند، پذیرایی انجام میشه. در این حین یکی از مهمون ها پیشنهاد میده که ضبط رو باز کنیم. از شانس هم سی دی اهنگ های جدید هم داشتیم ولی چون خیلی وقت بود که ظبط باز نکرده بودیم و ذهنم به تمیزی اونجا خظور نکرده بود. یکمی گرد و خاک داشت. خلاصه ظبط رو باز میکنیم و رقصیم.
هیچی، بعد مهمونی.
مامانم گفت چرا اونجا رو تمیز نکرده بودی؟؟
من هم گفتم که یادم نبود و کسی هم متوجه ش نمیشد.
مامانم: نمیشد؟؟ خیلی هم شدند. همه شون چشم دوخته بودند به گرد و خاک اونجا.
هیچی دیگه از این به بعد هر وقت مهمون داشتیم دیگه تا جایی که میتونستم همه جا رو تمیز میکردم.
شما هم پاشید برید زیر تخت ها یا زیر فرش ها رو یه دور دیگه جا بزنید تا قبل از شما، چشم مهمون بهش بخوره.
دارم در مورد نکته جالب چپتر ۳۸ که یکی از OVA های انیمه ی خادم سیاه، صحبت میکنم.تو این قسمت یه مهمونی و یه معما در پیش داریم. جالبی این قسمت چیه؟
اون کاکتر که هی بهش میگفتند، نویسنده ماهر و اون کسی نبود جز خود آرتور کانن دویل، نویسنده سری رمان های شرلوک هلمز که وارد یکی از رمان های آلن ادگار پو شده.
اگه میپرسید چطور؟؟ اینطوری که اول این قسمت، نویسنده خودش رو یه دکتر که بعضی وقت ها نویسندگی میکنه، معرفی میکنه و جدید ترین اثر ش هن به تازگی چاپ شده، این اثر تو همون قسمت، تو روزنامه ای که شیل دست ش بود، نشون داده میشه.
این اثر، چیزی نیست جزء "مطالعه در اسکارلت" یا" اتود در قرمز لاکی" که اولین رمان از سری داستان های شرلوک هلمز بوده.
و در طی حل معما تو قسمت، یه بار اسم ش رو میبینم که اسم ش " آرتور" هست.
در نتیجه این نویسنده ماهر این قسمت کسی نیست جز آرتور کانن دویل نویسنده داستان های شرلوک.
حالا قسمت دوم، حرفی که اول زدم. راست ش این حس منه.پس اگه حس کردید اشتباه بهم بگید. داستان این قسمت، مربوط به خود رمان "گربه سیاه" ادگارد آلن پو میشه. تو این رمان شخصیت ها پشت در های بسته کشته میشند.
و آرتور تو همین داستان و داستان های دیگه از شرلوک اسم پو یا کارکتر های داستان ش رو اورد و به پو لقب " یه مدل برای تمام زمان" رو داده.
یه چیز جالب در مورد مانگا ناکجا اباد موعود، البته سه چیز جالب.
اول ش اینکه مانگاکا این اثر همراه مانگاکا اثر یونا در سپیده دم، تقریبا تو یه ماه گفتند که داریم به اخر های اثر مون میرسیم ولی اما خانم اینا بعد یه چند ماه تموم شدند ولی یونا خانم همچنان ادامه داره.
دومین ش هم اینکه این اثر با اثر شیطان کش، جز پروفروش ترین مانگا های سال انتشار خودشون بودند و نکته جالبتر ش اینکه تو هردو بچه هایی بودند که با شیاطین میجنگیدند ولی کسی که انیمه موفقی داشت، به پاس شرکت شون، شیطان کش بود.
سوم ش، خود نویسنده اثر گفت که داستان رو با الهام از داستان پیترپن، نوشته.
حالا که تا اینجا اومدید، پست های قدیمی م در مورد ناکجاآباد رو هم یه مروری بکنید.
این معرفی کامل ش. این هم راهنمای مانگاش. از شیطان کش. این چایی و اخر این پست رو داشته باشید.
تا پست های دیگه از این دو اثر، بدرود :)
سعی میکنم خیلی دور نشم. خخخ.
فقط اونجای رمان خوندن که نویسنده بالاخره مشخصات کارکتر رو میده مثل رنگ مو.
مثلا من تو کتابخانه نیمه شب، شخصیت رو با مو های قرمز تصور کرده بودم که یهو نویسنده گفت مو هاش سیاه.
حالا بیا اون رو درست ش کن.
این هم تعریف و تمجید وی در موردش.
امسال، این کتاب رو دست یه دختری تو مینی بوس خوابگاه مون، دیدم. بهش گفتم خیلی کتاب خوبی و انتخابت درسته :)
اون لحظه فقط به این فکر کردم که اگه مشکلی داره، مشکل ش حل بشه.
حالا یکی دیگه.
فقط اونجای انمیشین/ انیمه نگاه کردن که شخصیت مورد علاقه ات مییره یا حالا اخرش قول یه چیزی رو میدند که بعدا مشخص میشه ولی نه تنها قسمت و فصل بعدی نداره بلکه منبع ش فیلم نامه اش، نه ناولی نه بازی، هیچی. خودتی و خودت.
مثلا ما چند سال پیش انمیشین لولی راک رو نگاه میکردیم، اخر فصل دو، شخصیت مورد علاقه بنده، خودش رو فدا میکنه و میمیره، اخر فصل دو هم این نوید رو میداد که فصل بعدی در کار هست ولی اون فصل نه تنها نیومد بلکه هیچ کس یا هیچ چیز نیست که بگه خب بعدش چی :"
راستی، انیمه یوری در یخ، بقیه اش اومد؟؟؟
یکی دیگه هم بگم.
فقط اونجا که یه ساعت مونده به امتحان میفهمی که امتجان هم شفاهی و هم کتبی ولی تو برای کتبی ش اماده بودی.
بدتر شد که.
یکی هم شما بگید.
سگهای ولگرد بانگو این شکلی که اول حرف ش رو میزنند بعدا عملی ش میکنند.
آژانس کاراگاهی تو فصل های اول علیه مافیا و اتحادیه جنگید و وقتی تو فصل های اخیر که جامعه علیه شون بود، خود همین دو گروه از آژانس تا میتونستند دفاع کردند. جالب است.
خب الان که تو فصل چهارم هستیم و داریم با فیودور و دوستان ش دست و پنجه نرم میکنیم. خخخخخخخب. تو فصل اول یا بهتر بگم تو چپتر 12. وقتی دازای متوجه میشه که کی از مافیا خواسته که اتسوشی رو بگیرند. تو انیمه فقط یه نفر رو نشون میده ولی تو مانگا هر سه نفر رو نشون میده یعنی اتحادیه ، فیودور و اگاتاکریستی. اولین دار و دسته ای که باهاش مواجه شدیم دارو دسته اتحادیه بود. الان هم که با دارو دسته فیودور هستیم. پس یعنی غول اخر، دارو دسته اگاتا کریستی هستش؟؟ با اون حضور کمی و پررنگی که تو سینمایی سیب مرده داشت. احساس خطر از جانب ایشون به عنوان غول اخر، خیلی هم به جاست؟؟
یا اینکه نه ایشون هم با فوکوچی، دستشون تو یه کاسه بوده.
البته جناب کافکا چیزی در مورد پایان مانگا، نگفته. تنها حرفی که زده اینکه، قرار باز هم به داستان شخصیت جدید اضافه کنه.
کلا اساگیری دوست داره، ادم رو غافلگیر کنه.
خیلی وقت پیش که داشتم به صورت خیییییلی ناگهانی تلویزیون، شبکه استانی مون، سهند رو نگاه میکردم.
دیدم داره فیلم چینی های زمان 13 سالگی های من رو میده. البته مال امروزی هاش هم انچنان تغییر نکرده. حالا هرچی بزن بزن و پرواز با عناصر سنتی طوری بودش.
و کنارش ش زده بود بالای 16 سال و من دقیقا این شکلی بودم که داداش. من خودم. سوم ابتدایی میخوندم. از مدرسه میومدم خونه و در انتظار ناهار، میزدم شبکه دو، فیلم بزن بزن های بروس لی، جکی چان و فیلم چینی های این شکلی میدیدم. چی داری برای خودت میبافی ؟؟
یا من عاشق اینجور فیلم ها بودم یا اینکه برام فرق نمیکرد کی کی رو میزنه :/
الهی خوشبخت بشی.
این جمله رو خیلی شنید
ولی تا حالا از خودتون پرسیدید که من که خوشبخت هستم. منظورش چی؟؟
بیشتر افراد این جمله یا ارزو رو به ازدواج معنی میکنند و بیشتر مردم هم همین منظور رو دارند.
ولی اگه کسی نخواد ازدواج کنه یا خوشبختی رو تو ازدواج نبینه چی؟؟
شاید اونها در مقابل این جمله فقط یه لبخند مصنوعی بزن و تو ظاهر بگه ممنون ولی تو باطن این ارزو که از ته قلب اومده رو دفع کنه.
خب. نه، البته که نه.
من اینکار رو کردم و فقط برای یک لحظه احساس بدبختی تو زندگی عادیم کردم.
و از روز به بعد وقتی کسی بهم گفت، الهی خوشبخت بشی.
من تو ظاهر یه لبخند میزنم و میگم ممنون ولی تو باطن میگم تو درس و زندگی نه فقط در ازدواج.
در واقع نیروی مثبتی که برای من فرستاده رو دفع نمیکنم عوض ش به شکل دیگه ای از انرژی مثبت، تغییر ش میدم.
پس این نیرو ی مثبت رو حتی اگه به انرژی و این جور چرت وپرت ها ایمان ندارید، حداقل باطن اند پس ش نزنید.
از اونجایی که بیشتر بیانی ها درد و دل دوست دارند و من خیلی کم از این مدل پست ها میزارم. شاید برای تون عجیب باشه که دارم از این مدل پست ها میزارم.
اگه از همراهان قدیم باشید میدونید که من یه زمانی، رقص های کیپاپ رو با هدف ورزش انجام دادم ولی متاسفانه جواب نگرفتم. تو همون تابستون با یه کانال ورزشی تو اینستاگرام اشنا شدم. این بانو گرامی با شواهدی که نشون مون داد بعد از زایمان خیلی چاق شده بود ولی الان اندام خوبی داره و نتایج کاراموز هاش هم موجود بود به همین دلیل بقیه تابستون رو با ایشون رفتم ولی باز هم نتیجه ای نداد.
تااااا این تابستون.