هی آرتور

سلام دوستان حال و احوال اومدم با یه انمیشین نوستالژی البته شاید برای من که زنده کننده خاطرات کودکی ایم . و اون کسی نیست جز " هی آرتور". مطلبی که میخوام بگم این نیست که تو تیتراژ سانشور کرده بودند چون ملت رفته بودند دم ساحل و لباس شنا بر تن داشتند. مطلب اینکه این انمشین عزیز از سال 1996 درحال ساخت و نزیدک 300 قسمت داره و سال پیش هم فصل آخرش اومد. بله تازه داره تموم میشه. خب به شما چه؟؟ خب راستش تو فصل آخر شاهد بزرگ شدن کارکتر های عزیزمون هستیم.

که اینکار خیلی کم توسط همچین انمشین هایی انجام میشه به عنوان مثال همین بن تن خودمون که بدین شکله:/ 

من میگفتم پس که این اولین انمیشین بی ال که نگاه میکنم و یا اولین انمیشین که توش پسران عاشق و یا یه شخصیت هم جنسگرا هم حضور داره.

در حالی که نه من میدیدم ولی به خاطر سانشور های موجود ندیده بودمش. حتی مراسم عروسی هم داشت.

اگه نمیدونستید بدونید که منم نمی دونستم :)

+اینجا چه قدر عکس ریختتم

++دارم میرم دانشگاااااه . ااااا

مجید جان. دلبندم

+ببینم تو رل داری؟؟

×به نظرت من شبیه لوکومتیو یا مسئول مترو و قطارم. 

+رل. رل .رل. نه ریل

×ریل؟؟ چرا باید ریل داشته باشم. مگه شکلی چیزی ام.

+چی نه اون ضلع ضلع

×ضلع؟؟ مگه ضلع به کسی نمی گند که همون جوری تو کوچه ها می گرده. و میگن طرف داره ضلع می چرخه.

+نه اون ول . ول. ول می چرخه.

×نه بابا. ول که یه نوع خوردنی.

+ خوردنی؟؟ چی !! نههههه اون هِل . هِل .

×ولی هِل همونی که به یه چیز زور میدن که بره. مثلا به ماشین یه هِل بده.

+نه مجید جان. دل بندم اون هُل هُل.

×ولی هُل اون که از روش رد می شند. البته عابر پیاده از زیاد استفاده نمی کنه.

+اوووووون پل. پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپل.

×پل رو که می برند برای خواستگاری.

+نه مجید جان. اون گُل .

×پس وقتی لباس هامون گُلی میشه. چی؟؟

+اون گِل. گِل. گِلیییی میشه. مجید جان.اهههه ولش کن اصلا.

پ.ن: سلااااام. دلم برای پست گذاستن تنگ شده بود. البته دارم جلد دوم خانه سایه رو درست میکنم. دیگه آخر هاشه. این متن رو از خودم در اوردم. ولی ماجرا های مجید جان دل یندم خیلی بهتره و همچنین خیلی پیشرفت تر و بهتر از من نوشته شده. خخخخ. یه سرچ کنید براتون میاره :)......شما مجید جان دلبندم رو می شناسید؟؟

گفتی ساعت چنده؟؟

منی که قول دادم تو سال جدید دیگه ساعت 12 بخوابم چون همیشه یک ربع مونده به یک می خوابیدم.

و 1 فروردین نشتم تا ساعت 12 بشه که در همین حیییییییییین ساعت 1 شد :/

 

یک سال با من

سلااااام دوستان بیانی من و کسانی که این پست رو میخونید.

اول آهنگ رو پلی کن. آفرین

 

NOBODY LIKE U_4*TWON

 

 

   بنده زیزیبلاسم ام با وبلاگ خوابم میاد به مدت یکسال تو بیان بودم. وویییییییییییییییی

البته من پاییز اومده بودم ولی این جا رو با این اسم از آخر زمستون به مدت یک ساله که دارم.

ووووووووو خیلی خیلی از بودن با شما و داشتن یک وب خصوصی خرسندم.

من باز هم و باز هم از ناستاکا ممنونم که بهم پیشنهاد داد بیام بیان و از روزمرگی هام و چیز هایی که دوست دارم بنویسم. و اولین پستم بعد سلام و تبریک، در مورد خودم نوشتم. این پسته

و از همه شما مخصوصا زینب دمدمی، آیرین، هپی(منبع کد موزیک)، راشلی، کالیستا، هیرایی، پری، آقا جادوگر ، خر شرک ووووووووووووووو

تمام کسایی که به وبم قدم رنجه فرمودند و پست هام رو خوندن و فلان و فلان و فلان. 

ممنوووووووووووون از حضور سرد و گرم تون در بیان

(مگه ملت، آبگرم کن اند :/ بچه بی ترببت. وی عذر میخواهد)

جالب اینکه من تو 30 اسفند اولین پست رو تحت عنوان خوابم میاد. پست کردم پس تولد وب ام امسال میشه قبل سال تحوبل خخخ.

قبلا فن سایت برای کارتون ایتالیایی وینکس کلاب بود که بردمش بلاگفا.

ده بار این رو گفتم خخخخ. دیگه نمی گم.

پستی که تو تموم این یک سال خیلی دوستش داشتم. و با تمام این ها همه شون رو دوست دارم ولی با این کار میخوام یادش رو زنده کنم. پست اقیانوس ریاضی هستش.

پستی که خاطره آفرین خیلی خاطرات هستش.چالش ساکورا و چالش سی روز با دیزنی.

اسم ش خوابم میاد چون خوابم میاد ولی دیگه خواب نمی یومد و فقط برای فرار از مشکلات بودش و نگاه به دیوار. و این اسم رو روش گذاشتم که دیگه برای حل مشکلات به یه راه نگاه نکنم. پاهام رو محکمتر بکوبم و تا جای امکان جا نزنم :)

الان 84 نفر دارم که دنبال میکنند. البته بیشتر شون نگاه می کنند خخخ

سال نو رو هم تبریک میگم. سال ببره. منم تو سال ببر به دنیا اومدم. سال شاد و سلامتی با تمام پستی ها و بلندی هاش داشته باشید.

+ اولین قالبم :)

 

فیلم نوروزی رمضانی

دوستان میگم. یادتونه وقتی سریال های عید یکمی ش می موند،

مییزاشتند برای بعد عید. مثلا مثل نون خ و پایتخت و... دیگه.

الان دیگه باید جوری باشه که از 13 قسمت بیشتر نباشه.

مگه اینکه به رمضان ربطی داشته باشه و اینا.

 دیگه وقتی از ترکیه با بالن میرند سوریه چرا کند اخه ؟؟

شایدم انقدر طولانی ش کنند که بشه نوروزی رمضونی :/

+ چهارشنبه سوری تون مبارک باشه. ما این روز میرفتیم بازار و هدیه ای به مناسبت چهارشبه میخریدیم البته بیشتر تو قدیم میرفتتند و آیینه و شانه و این جور چیز ها میخردند. الان به زور میتونید برید خرید.  بهش میگن: چهارشنبه لیخ.

چیزی ندارم بهتون بدم بجر چشم های زیبای این گربه عزیز:")

امروز چه روزی ست

سلاااام امروز چه روزی؟؟؟

امروز ۱۴ مارس و یا ۲۳ اسفند ماه 

من : روز جهانی عدد پی مبارک باشه

خواهرم : روز سفید مبارک باشه

دوستم : روز جوان مبارک باشه 

+ چون تولد حضرت علی اکبر روز حوان معرفی شده 

++و متوجه شدم که امروز روز زاد روز انیشتن

و در گذشت هاوکینگ

روز جالبی بود :)

درونگراییی

من یه درونگرام که به جک های درونگرایی می خندم

و بعد چند دقیقه کوتاه به جک می گم

مسخره خودتی و خاندانت :/

یه توییت بود که می گفت: یه اجتماعی بودن با همه صحبت کردن و بگو و بخند نیست. اچتماعی بودن یعنی بدانید کجا و باچه کسی از چه کلام و لفظی استفاده کنید!!

جان کریستین هم دل داره

هروقت که مان وول و کو چانگ سونگ (تو سریال هتل دل لونا) باهم عشق و عاشقی میکردند. 

من با خودم میگفتم. اخه چرا عاشق کسی شدی که یه زمانی زنده بوده و قراره از دستش بدی. بعد یادم می یاد که خودم عاشق کسی هم هستم که نه تنها زمانی زنده نبوده. بلکه اصلا وجود خارجی نداره :""""")

همین رو به خواهرم گفتم و خواهرم که روی بازیگر ها و خواننده های کره ای کراش داره. میگه مثلا کی. منم عشق دیرینش یعنی باکاگو رو و عشق بنده یعنی جان کریستین رو ذکر کردم.

خواهرم برگشت و گفت جان کریستین دیگه کی ؟؟

منم با حالت ناراحت گفتم اره همون اسب تو حمله به تایتان.

خواهرم تو جواب گفت من گفتم پس یه مرد خوشتیپ. ته ریش دار. مو بور

که البته این شکلی ولی مو بور نیست خخخ.

این اتفاق تو وب حمله به تایتان هم اتفاق افتاده بود و بهم گفت اون دیگه کیه یه بازیگر. بعد اینکه گفتم کی . برگشت گفت اهان خوب بگو همون اسب دیگه. انگار خوشش میاد. به کراش خودش بگم نردبون :/

یه سر به هتل دل لونا بزنیم

سلام بر بیانی های عزیز.

خب قبل این که این سال تموم بشه. این پست های فیلم و کتاب هام باید تموم بشه.

پس بریم سراغ فیلم و سریال های پاییزی بنده.

من پاییز دو تا سریال از شرق اسیا نگاه کردم.

به عنوان اولین سریال کره ای که دارم از تلویزیون نگاه نمی کنم.

سریالی که ناستاکا بهم پیشنهاد داده بود رو انتخاب کردم

یعنی هتل دل لونا

وووییییییییییییییییییییییی

خیلی خب سریال از گذشته های دور کره شروع میشه و میاد زمان تولد بنده و بعدش میره به زمان حالی که سریال رو کارگردانی می کردند. 

دنیایی به نام متاورس

داشتم مقاله ای در مورد متاورس که دوباره جون گرفته. اره چیز جدید نیست (و سیمپسون ها پیش بینی چیزی نکردن. کلا چیزی رو پیش بینی نکردن)

بعد حوندن مقاله. که لینک مقاله روو بهتون میدم. به این فکر کردم که قرار چی بخوریم. انرژی مون رو قراره از کجا به دست بیاریم. به خدا سواله برام. چون کلاسم افتاده بود رو ساعت ناهار مون یعنی دو اینا. منم گفتم بعدا می خورم و چیزی هم قبل ش نخورده بودم. و سر کلاس مجازی داشتم ضعف میکردم. و هیچی نفهمیدم.

و آخرش رفتم غذا م رو خوردم .

احساس  میکنم اصلا سازنده فیسوک اینا به قسمتی از مشکل که می خواند حل کنند. توجه نمی کنند. مثلا همین ایستاگرام برای این بود که ادم ها بهم نزدیک بشند. اما الان بیشتر مردم از هم دور شدن. والا. نظر شما چیه ؟؟؟

لینک مقاله