تو شهریور ماه من هفت تا مانگا انتخاب کردم که هر روز یکی شون رو بخونم که فقط به چهار تا شون رسیدم.
اسم مانگا ها این ها بودند:
*خواست خدا(یا همون عروس اژدها) که مانگا بی ال و بهتون معرفی کردم ( اینجا)
و خودم رو قانع کردم که چیزی به نام ادامه نخواهد داشت :/
**کومی سان نمیتونه ارتباط برقرار کن.
یه زمانی قبل از انمیت شدنش تا ولنتاین خوندم ولی بعدش ول کردم و الان دوباره اومدم سر وقتش. کل اون مدسه داخل مانگا منهای یه چند نفر، اسکولی اند. مانگاکاش اقا/مرد/ پسر هستش؟؟؟
*سومی هم عروسک خوش پوش من ست که ایستاگرام باعث شد برم سراغ ش. من به این زودی ها ادم نمیشم اصلا. میدونم که نمیشم :)
**چهارمی هم خانواده جاسوسه که گوساله بزرگی بود :/
***
همه ش شاید بجز اولی، معرف حضور تون هست و میدونید که همه ش بجز اولی، انیمه ت شده.
یهو متوجه شدم دارم زندگی پسر هایی رو میخونم، که هرکدوم هدفی داشتند. ولی به دلایلی از هدفشون، به نوعی کم یا زیاد دور شدند مثلا میخواست استراحت کنه که یه خدا گفت زنمی. یه دوره دبیرستان عادی میخواست که کل کلاس دشمن شد و داره ب دختر خوشگله کلاس کمک میکنه. میخواست روی عروسک کار بکنه ولی داره لباس برای یه کاسپلیر میدوزه. میخواست یه زندگی بدون دخالت زن و بچه داشته باشه و دنیا رو به جایی بهتری تبدیل کنه ولی برای اینکار به زن و بچه نیاز داره.
الان هم در انتظار سرنجام ام که چه میکنند بجز اولی.