هروقت که مان وول و کو چانگ سونگ (تو سریال هتل دل لونا) باهم عشق و عاشقی میکردند. 

من با خودم میگفتم. اخه چرا عاشق کسی شدی که یه زمانی زنده بوده و قراره از دستش بدی. بعد یادم می یاد که خودم عاشق کسی هم هستم که نه تنها زمانی زنده نبوده. بلکه اصلا وجود خارجی نداره :""""")

همین رو به خواهرم گفتم و خواهرم که روی بازیگر ها و خواننده های کره ای کراش داره. میگه مثلا کی. منم عشق دیرینش یعنی باکاگو رو و عشق بنده یعنی جان کریستین رو ذکر کردم.

خواهرم برگشت و گفت جان کریستین دیگه کی ؟؟

منم با حالت ناراحت گفتم اره همون اسب تو حمله به تایتان.

خواهرم تو جواب گفت من گفتم پس یه مرد خوشتیپ. ته ریش دار. مو بور

که البته این شکلی ولی مو بور نیست خخخ.

این اتفاق تو وب حمله به تایتان هم اتفاق افتاده بود و بهم گفت اون دیگه کیه یه بازیگر. بعد اینکه گفتم کی . برگشت گفت اهان خوب بگو همون اسب دیگه. انگار خوشش میاد. به کراش خودش بگم نردبون :/