دومین و اخرین کتابی که تابستون خوندم اسم ش هست کتابخانه نیمه شب.

همون که سر بیشتر پست های بیانی های عزیز اسم و تعریف ش رو میشنیدم و برای ام عجیب بود که چیه . خودم کتاب رو الکترونیکی از نرم افزار کتاب راه خریدم. نویسنده اش مت هیگ و مترجم ش مینا صفری هستش.

قبل اینکه نظر ام رو بخونید بدونید که نتیجه ای که اخرش از داستان قراره بگیرید رو من خیلی وقت پیش گرفته ام حدود 20 سال پیش اینا. به هرکی که این شکلی فکر نمیکنه این کتاب رو پیشنهاد میدم .

با این نظر بنده فکر نکید که  کتاب  بدی یا حوصله سر بر باشه  فقط چون راه حل رو میدونستم یکم اذیت میشدم حتی سر کتاب شدن هم داشتم اذیت میشدم.

خب بریم سراغ کتاب ، داستان در مورد دختری به نام نورا ست که کشتی هاش شکسته و در دریایی از افسردگی فرو رفته و وقتی مبینه که دیگه نمیتونه خودش رو نجات بده خودش رو تسلیم دریا میکنه ولی وقتی بیدار میشه میبینه داره وارد یه کتاب خونه میشه که ته نداره و اونجا کسی رو مبینه که همیشه برای ش جای امنی بوده.

کتابخونه نیمه شب داستان پشیمونی و ای کاش ها ی ماست. مطمئنان برای همه مون پیش اومده که از انجام کاری یا تصمیمی منصرف و یا پشیمون بشیم و بگیم کاش فلان کار یا بهمان تصمیم رو میگرفتم در این صورت زندگی بهتری داشتم ولی هیچ وقت به این فکر نمیکنیم که ایا با این تصمیمی که الان گرفتم میتونم یه دور برگردان به کاری که از ش منصرف شدم و الان پشیمونم برگردم و کی میدونه شاید این تصمیم بهترین تصمیمی بود که میشد بگیرم شاید با اینکار زندگی کسی دیگه ای رو نجات دادم که باعث بشه، بشم یه قهرمان نامرئی.

میدونم شاید از نظر تون فکر چرتی باشه ولی هرچه قدر که از تصمیم هاتون پشیمون باشید این رو بدونید که شما قرار نیست زندگی خوبتون رو فدای گذشته ای که دیگه شاید دقیق یادتون نباشه، بکنید.

نورا به نظر ام خیلی شجاع که اون شکلی جلو پدرش وایستاد و بهش گفت که اینده من مال منه نه تو پدرم یا کسی دیگه ای. درسته که والدین مون برای خوبی، ما تصمیم هایی میگیرند ولی اجبار در اون کار در حالی که هیچ علاقه و یا مهارتی نداره، اصلا درست نیست. نورا هرچه قدر میخواد از تصمیم ش پشیمون باشه من بهش افرین میگم که برای اینده خودش قدم ور میداشت و برای ور داشتن شون همواره شجاع بود.

کلا به گذشته فکر نکنید ولی از ش یاد بگیرید و غصه ش رو نخورید عوض ش برای اینده تلاش کنید و همچنین یادتون نره استراحت کنید:)

و در مورد سبک نوشتاری ش. باید بگم عالی بود کتابی که اجازه نده بزارم ش کنار. برای من کتاب خوبی. مایوس شدن ها و اینکه ماورای این تصمیم چی هست و در حالی که نمیدونی الان کی هستی چه سردرگمی داری واقعا خیلی روان و زیبا جاشون داده و نوشته :)

+ به گفته نویسنده، نورا موهای سیاه داره. من تمام مدت اون رو یه مو قرمز با کک و مک و با ژاکت سبز تصور میکردم ایح ایح.

ممنون که خونید :*