سلام همون طور که قول ش رو دادم از باغ مون یه پست گذاشتم .امیدوارم خوشتون بیاد

یه توضیح عکس هام زیادی زیادی باکیفیت بودند یا شایدم زیادی بزرگ اند و مشکل اوردن عکس باشه منم نمیدونستم چیکار کنم این اولین بار بود که همچین عکسی رو تو وب پست میکنم :) 

امیدوارم خوش تون بیاد :)

به باغ پدر پدرم که بهش میگفتیم حاجی خیلی خوش اومدید باغ ما تو جنوب شهرستان مون قرار داره و هر جمعه میریم برای عوض کردن حال و احوال و دیدار اقوام پدریم البته اگه حضور داشته باشند

اینجا یه چیز مثل الاچیق مون اسمش حالا هر چی هست خیلی قشنگ اینجا محل استراحت و خورد و خوراک مون و اینم اجاق مونه همه شون رو بابام با دست هاش درد نکنه درست کرده :)

بفرمایید چایی البته الان دم نشد داریم اب ش جوش دم میکنیم

 

اینجا هم یه چیز مثل باغچه مون که توش لوبیا موبیا کاشتیم تنها محصولی که امسال به بار ننشسته خیار بودش :/

نمیدونم حتما از دستم فرار کردند

بادمجون هامون مثل این میمونه که موهاشون رو از وسط باز کردن خخخ

منم صداشون رو درمیاوردم میگوفتم مهسا جون برام درست کرده و مهسا جون هم یکی از گوجه فرنگی ها بود که خورده شد هی هی

غذا های لوبیایی مون رو مامان خانم با اینا میپزه :)

و بازی که میکنیم بدمینتون چون از والیبال خوشم نمیاد چطور اون توپ رو با سر انگشت هاتون میزنید من به شرطی تو مدرسه میتونستم خوب بازی کنم که یکم ناخن داشته باشم . خواهرم خیرش بده خریده /خرونده :)

درخت های زیادی داریم از میوه های بهاره بگیر تا پاییز اره معلوم بود چون باغ دیگه

 

ما همیشه زمان های 5:30 میایم و نزدیک های تاریکی های هوا هم میریم 

عصرونه که شام مون هم میباشد  پنیر و گوجه و خیار هست که اینبار از شانس شما خیار نداشتیم و خانواده تصمیم گرفت برای دومین بار تو باغ املت بزنیم بر بدن :) شانس شماست ها وگرنه قرار بهتون گوجه و خیار بدم نوش جان کنید :)

وقتی شروع به خوردن میکردیم یه گربه سیاه هم اومده که به خاطر ترسو بودن من و گربه و یکمی هم بدی هوا یه عکس درست و حسابی ازش نگرفتم واای چشم هاش سبز

ایشون چون دیدن شما اومدید اومدن وگرنه گربه جدیدی هستند و همراه ایشون املت خوردیم

و بعدش یکمی زیر نور چراغ قوه و ستاره ها نشتیم و اخرین چای رو هم نوشیدیم و هوا سرد شد و یواش یواش جمع کردیم و رفتیم خونه :)

ممنون که به باغ مون سر زدید امیدوارم خوش گذشته باشه :)