یه خاطره از تمیزکاری دارم برای تون که تو حین تمیزکاری به مامان تون نگید که مهمون میاد زیر تخت من رو نگاه کنه؟؟ ایش.
اینجوری که روزی مامان من، دوستان همکارش رو دعوت میکنه و طبق معمول همه جا رو تر تمیز میکنیم، وسایل لازم میخریم و یه عصونه ای هم درست میکنیم. خلاصه مهمون ها میاند، پذیرایی انجام میشه. در این حین یکی از مهمون ها پیشنهاد میده که ضبط رو باز کنیم. از شانس هم سی دی اهنگ های جدید هم داشتیم ولی چون خیلی وقت بود که ظبط باز نکرده بودیم و ذهنم به تمیزی اونجا خظور نکرده بود. یکمی گرد و خاک داشت. خلاصه ظبط رو باز میکنیم و رقصیم.
هیچی، بعد مهمونی.
مامانم گفت چرا اونجا رو تمیز نکرده بودی؟؟
من هم گفتم که یادم نبود و کسی هم متوجه ش نمیشد.
مامانم: نمیشد؟؟ خیلی هم شدند. همه شون چشم دوخته بودند به گرد و خاک اونجا.
هیچی دیگه از این به بعد هر وقت مهمون داشتیم دیگه تا جایی که میتونستم همه جا رو تمیز میکردم.
شما هم پاشید برید زیر تخت ها یا زیر فرش ها رو یه دور دیگه جا بزنید تا قبل از شما، چشم مهمون بهش بخوره.