فقط یه گوشه تاریک از وجودم 

○وقتی 9 ساله ام بود. دختر خاله ام منو یه گوشه کشوند و گفت که میخوای وقتی بزرگ شدی چه کاره بشی. از انجایی که تحت تاثیر جودی ابوت وانشرلی بودم. گفتم میخوام یه نویسنده بشم. دختر خاله ام تعجب کرد و گفت نویسندگی ؟؟ نویسنده ها دییونه اند. از اونجایی که او زمان از این کلمه بدم میومد. گفتم میخوام دندون پزشک بشم. چون اون زمان برای ارتودنسی و نشستن درست دندون ها میرفتیم دندون پزشکی، منم رویام شد، دندون پزشکی، همراه با خون و مخاط و اینجور چیز ها. ولی تو همون سن یه چیز هایی یاد اومد که کلمه "دییونه" انقدر ها هم بد نیست. شاید من واقعا یه دییونه ام و زیادی چای میخورم. عشقم کلا چایی بود. یهو یاد کلاه دوز دییوانه از الیس در سرزمین عجایب افتادم. دییونه ای که با یه خرگوش و موش همیشه مهمونی چای داشتند. اگه الیس بودم، همیشه تو همون نقطه میموندم. بعد اون، قبول کردم که یه دییونه ام و اگه کسی بهم گفت دییونه ازش تشکر کنم که این قسمت از منو دیده. همه ما میتونیم دییونه باشیم و کارهایی بکنیم که به عقل جن هم نرسه. خود فرهاد از داستان "شیرین و فرهاد" یه دییونه، یه مجنون برای عشق شیرین بود. براش فرقی نداشت کی، تنها چیزی که مهم بود هدف و عشق ش بود. گربه چشایر درست میگه، همه ما دییونه ایم. چه از نوع خوبش چه از نوع بدش. البته فکر نکنم دییونگی همچین مرزی داشته باشه خخخ.

□بوی شمدونی منو یاد مادر پدر مرحوم ام می اندازه 

■صاحب مزرعه افتابگردون قرار نیست برگرده ؟؟ اما چطور وقتی گوشه های مزرعه اش بوی عزیز از دست رفته اش رو میده 

♡یه وقت، به کسی نگید که منم میخوام مثل تو همیشه لبخند بزنم وشاد باشم. به هیچکی این حرف رو نزنید لطفا. چون کارشما، حرف شما مثل  این میمونه، شما کاپیتان هوک زندگی ش میشید و با یه حرکت وندی (طرف مقابل تون ) رو به دل اقیانوس پر کوسه پرت میکنید. ولی ایا پترپنی میاد که اون رو نجات بده؟؟ پیترپن میتونه هرکسی باشه. خودش . بهترین فرد زندگی ش یا پروردگارش. همه مشکلات خودشون رو دارند حتی همون پیترپن با اون ده یا دوازده سال سن ش.